هدی صابر*
تصور میکنم که در این سه و یا چهار ساله اخیر وارد دوران جدیدی شدهایم که کسی کمتر به آن عنایت میکند زیرا میبینیم افراد به همان روشهای سنّتی میخواهند مسایل را حل کنند. این دوران را به این اعتبار دوران نو مینامیم که پس از دورهای از تاریخ ایران که به دوره اصلاحات موسوم بود قرار دارد. زیرا دوره اصلاحات با بنبستهای جدی مواجه شد. بنبستهایی که صرفاً به دلیل حضور راست سرکوبگر نیست.جریان راست در همه جهان وظیفهاش این است که مقابل تحول میایستد. این جریان نیز صد سال است که در ایران مقابل تحول ایستاده است. یکصد سال قبل از مشروطه یعنی در موجهای نوخواهی عباس میرزا، قائم مقام، امیرکبیر، و در نهایت درموجهای سپهسالار و امینالدوله نیز ایستادگی جریان راست در برابر تحول وجود داشته است. فرازهای جدیدی نیز بعد از مشروطه وجود داشته است. لذا این که واویلا راه بیندازیم و بگوییم جناح راستی در ایران وجود دارد که مقابل تحول میایستد، باید بگویم که این موضوع، اساساً چیز جدیدی نیست و در تمامی جهان با این شرایط در هر منطقه به نحوی برخورد داشتهایم. اروپاییان نیز زمانی که میخواستند از قرون میانه بگذرند و وارد جهان نو شوند، با مشکلات کلیسا و طیفهای مرتجع وابسته به زمین و کلیسا برخورد داشتند. درباره علم نیز این چنین است. علم نیز برای پیشرفت خود قربانی داد. به عبارت دیگر در هر مسیری که انسان پیشرفت کرده اینگونه نبوده که برایش فرش قرمز پهن کرده باشند. تا این جا همه ناکامیهای دهه اخیر پاس داده شد به جریان راست سرکوبگر، در حالی که خود جریان اصلاحطلب اعم از جریانهای اصلاحطلب درون حاکمیت و چه جریانهای اصلاحطلب بیرون از حاکمیت مشکلات خاص خودشان را داشتند، از این رو نتوانستند به توفیق دورانی نایل بشوند.
لذا این یک وجه قضیه است. یعنی دورانی تمام شده و دوران جدیدی آغاز شده است. وجه دوم این است که مصرف گزارههای فکری، روشی و منشی تکراری گذشته سرآمده است. لذا با این گزارهها دیگر نمیتوانیم راه باز کنیم.
وجه دیگر دوران جدید این است که نسل نو که نه حافظه تاریخی جدی دارد و نه با روشهای نسل ما و نسل قبل از ما با ایران و جهان برخورد میکند و سراسر پرسش و ابهام وتردید و تزلزل است بخش مهمی از عرصه ملی ما را پر کرده است.
وجه بعدی این است که نسل نو، خود اعلام نیاز و پرسشگری میکند. این پرسشگری از خدا و جایگاه خدا در هستی گرفته تا عدالت و آزادی و... روابط جنسی میان دختر و پسر را در برمیگیرد. ناگفته نماند که در این میان جهان هم بسیار پرشتاب حرکت میکند. در ارتباط با شتاب جهان، مثالی درباره خط تولید اتومبیل در کره و ژاپن میزنند که در این دو کشور خط تولید برای یک دوره پنج ساله در این دو کشور زده شده و پس از این دوره تمامی خط تولید جمع آوری شده و خط تولید جدیدی جایگزین آن میشود و این الگویی است برای همه جهان. علاوه براین شتاب مذکور باعث شده تا بخشی از علم تبدیل به حباب شده و گزارههای علمی جدیدی جانشین آنها شود.
وجه دیگر نو شدن، وضعیت ما و ایران است. وضعیت ایران به این اعتبار نو و جدید است که سادهترین و عقبماندهترین جریان اجتماعی ایران حاکم شده و با سیاستهایی که در عرصه سیاست خارجی و سیاست داخلی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اتخاذ کرده است، ایران را با تمام قوا به سوی فروپاشی و بنیانپاشی میبرد. از اینرو حاکمیت از این موضوع هراس داشته است که اوضاع دچار فروپاشی شود. اما باید گفت که فروپاشی اجتماعی صورت گرفته و چیزی وجود ندارد که شیرازه بر آن استوار باشد. اما در حال حاضر بحث فروپاشی ایران مطرح است به این مفهوم که در یک دوره دوسه ماهه بنیانهای اقتصادی ایران از میان رفت، سازمان برنامه به عنوان نهاد اقتصاد کلاسیک ایران با 70 سال سابقه تقریبا منحل شد، بانک مرکزی از اعتبار پیشین خود سقوط کرد، مرکز آمار به عنوان یک اداره کوچک به داخل ریاست جمهوری رفت و استقلال خود را ازدست داد. نظام کارشناسی ایران بسیار بیبارو بر شد تا جایی که اکنون معدل سنی کارشناسان سازمان برنامه چیزی حدود چهل سال است که تاکنون این میزان سابقه نداشته است. اقتصاد ایران به صورت جدی شخم زده شده است و با سیاست تزریق پول در طی دو سال گذشته 150 میلیارد دلار به اقتصاد تزریق شد و با آویزان کردن موز و آناناس و نارگیل و.... یک جشن عروسی مبتذل در ایران به پا کردند. رییسجمهور با چمدانتراول به سفر میرود. چنین ابتذالی در ایران تا این اندازه سابقه نداشته است. از سوی دیگر اینگونه برخورد سیاسی نیز در ایران کمسابقه بوده است به نحوی که علاوه بر فشارهای بسیار شدید بیرونی، ما شاهد یک خود سانسوری بیسابقه هستیم به نحوی که قبل از آن که حاکمیت افراد را سانسور کند، خودشان خودشان را سانسور میکنند. در حال خاضر میانگین ژورنالیسم در ایران حدود 25 و 26 سال است. ولی همین قلم به دستهای 26 ساله از هر ژورنالیست هفتاد سالهای محافظهکارترند. آنان برای نوشتن ابتدا ملاحظه موقعیت خود، سپس نشریه و در آخر ملاحظه خشونت حاکم بر رفتار با روزنامهنگاران را میکنند. سانسور پیچ در پیچ و تودرتو تا این اندازه در ایران وجود نداشته است.
اما هنگامی که از حاکمیت به سمت احزاب میآییم، مشاهده میکنیم که جریانهای سیاسی فکری ایران نیز در وانفساترین دوران خود به سر میبرند به گونهای که جریانی که به اپوزیسیون موسوم است ( گفتم موسوم است زیرا الآن خود اپوزیسیون وجود ندارد) هیچگاه به مانند اکنون نبوده که به مانند حاکمیت طرفدار حفظ وضع موجود بوده باشد. این که اپوزیسیون فاقد ایده نو، سازماندهی نو، فکر نو و آموزش نو است، از یک منظر به معنی کنار آمدن اپوزیسیون با وضع موجود است تا به هر نحو ممکن بماند. اپوزیسیون و به ویژه جریان روشنفکری مذهبی هیچگاه به چنین شرایطی گرفتار نبوده است. روشنفکری مذهبی همواره در مدار تغییر جهان پیرامون بر اساس توان خودش حرکت کرده است تا آن را بهبود بخشیده و زیست نو در ایران به وجود بیاورد. به اعتبار آن چه که عرض کردم باید بگویم اوضاع خودمان بسیار وخیمتر از حاکمیت است. اگر جریانهای سیاسی- فکری موجود را به جای حاکمیت بنشانیم با توجه به این که سی سال تخیل ورزیدند، سخنرانی و مقاله پاراف کردند، میبینیم که آنها نیز بدیل مناسبی برای حاکمیت نیستند. از این رو شاید خود حاکمیت در شرایط اجرایی شاید موفقتر از جریان اپوزیسیون روشنفکری است.
با تو جه به آن چه عرض کردم، جهان نو است و متناسب با این نو بودن، باید ملزوماتی را برای خود فراهم بکنیم.
تحلیل 9 آیه از سوره بقره
« وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ* وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَآءِ هَـؤُلاءِ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ* قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَآ إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَآ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ* قَالَ یَاآدَمُ أَنبِئْهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّآ أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّکُمْ إِنِی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ* وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ* وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ* فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ* فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ* قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»(بقره/30-38)
9 آیهای که از سوره بقره مطرح شد، یک گزاره کامل به شمار میرود. به این مفهوم که آیات متشکلهاش یک گزاره موضوعی کیفی را تشکیل میدهند. سورههایی که مطول هستند مانند سوره بقره و آل عمران، اعراف، سورههای تبیینی نام دارند. این دسته از سورهها سورههایی هستند که جهان و تاریخ را تبیین میکنند. مثلاً سورههای اعراف، طه، هود، مومنون و شعرا، سورههای فلسفه تاریخ هستند، سوره اعراف و بقره بیشتر تبیین جهان میکنند. این 9 آیه هم در سوره بقره، از آیههای تبیینی به شمار میروند. این آیات نیز آیات مطول مابین 20 تا30 کلمه هستند. آیاتی که بیش از 20 کلمه هستند، نوعا آیات تبیینی هستند، یعنی میخواهند نوعا آیات و حقیقتی را بیان کنند. آیه 30 تا 38 بقره، حدود یک صفحه قرآن را به خود اختصاص داده است. در این گزاره کامل، خداوند گزارشی میدهد. اگر بپذیریم که قرآن گزارشی است از بدو خلقت تا زمان پیامبر آخر، گزارههایش نیز اجزا گزارشها هستند. ابتدا باید عرض کنم در این 9 آیه چند مفصل قابل مشاهده است:
1- خلقت انسان.
2- جعل انسان برای جانشینی.
3- موضعگیری فرشتگان.
4- خداوند آموزش به آدم را مطرح میکند و برای این موضوع کلمه اسماء را به کار میبرد.
5- آدم آموزشی را که از خداوند گرفته به فرشتگان پس میدهد.
6- همه فرشتگان به موجود کیفی جدید( آدم) سجده میکنند جز ابلیس.
7- آدم به عنوان یک موجود نو با همسرش حوا در بهشت مستقر میشوند. ظاهراً «هفت ساعت» بیشتر در بهشت تاب نمیآورند و خطایی را مرتکب میشوند که بر اساس آن هبوط صورت میگیرد. مهم این است همچنانکه آدم در مرحله ورود به این جهان مورد آموزش قرار گرفت و خداوند او را تجهیز کرد، در مرحله هبوط نیز باز هم خداوند انسان را مجهّز میکند. در آن جا به آدم اسماء را آموخت و در این جا کلمه را به او القاء کرد. آیه آخر هم تأکید میکند که بعد از این هم آموزش و پیامرسانی ادامه دارد و اگر انسان و بنیبشر پیامها را در بنبستها و بحرانها بگیرد در سیر زندگی خود نه خوفی و نه حزنی خواهد داشت. و این که در شرایط موجود ما هم حزن داریم و هم خوف، نشانگر آن است که ما با این پیام نتوانستیم ارتباط برقرار کنیم.
در این جا دو آیه وجود دارد که بر روی سنّتهای خداوند تأکید ویژه دارند:
1- سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبْدِیلاً. سنّتهای خداوند روشهای پایدار، بدون تبدیل و تحول، سنجیده و محصول اندیشه و درایت و ذکاوت و بیکاستی و بیپایان خداوند است. این بدان معنی که سنن خداوند بار کیفی دارند. یکی از این سنّتها، سنّت تجهیز است. تجهیز به این مفهوم است که خداوند آدم را پس از خلقت مجهّز( به اسماء) میکند. آدمی که میخواهد به این جهان بیاید، اینگونه است که از مادون با دون آمده است. به عبارت دیگر از غیر هستی به جهان هستی آمده است. آن اسمایی که در قرآن آمده است به معنای کلید واژههایی است برای حضور پیدا کردن در جهان هستی که برای آدم و همسرش بسیار نوپدید بوده است زیرا چنین موضوعی اساساً قبلا وجود نداشته است. اسما کلید واژههای ورود به هستی است، دانشی برای ایجاد همفضایی با پیرامون است. انسان خطا میکند و خداوند برخلاف نظامهای مستقر در ایران، به جای تنبیه بدنی، به او آموزش میدهد. آموزش هم، آموزش کلمه است. اگر اسماء کلید واژهها بود، کلمه در دوران جدید واژگان کیفی بارداری هستند، از چه طریق کلمه به انسان منتقل شد؟ با مکانیسم القاء. القاء به معنی تزریق کیفی است. البته در کشور ما چون همه چیز با مکانیزم زور پیش میرود، گمان میکنیم القاء یعنی تفهیم زوری! ولی القاء به معنای تزریق محتوایی و کیفی، و به عبارت دیگر تزریق یک مفهوم به دیگری است. خداوند با این مکانیسم به انسانی که خطا کرده و در مقابل خداوند شوریده است به جای تنبیه، به او آموزش میدهد و مجدداً او را مجهّز میکند. آموزش جدید نیز آموزش کلمه است.
2- آیه آخر نیز که آیه 38 است آیه کیفی است. این آیه به بنیبشر میگوید که از این به بعد زمین و به عبارت بهتر ساختن آن، تنظیم روش و منش و به طور کلی اداره آن به دست شما است. از این به بعد که در بنبستها گیر میکنید، پیامهایی از طریق راهنمایانی خواهند آمد که اگر شما با آن راهنمایان ارتباط مناسب برقرار کنید طبیعتاً حزن و اندوهی نخواهید داشت و در بنبست تاریخی خود باقی نخواهید ماند.
پس یکی از سنّتهای خداوند سنّت تجهیز است که مرحله به مرحله خداوند انسان را مجهّز کرده است. سپس ارسال رسل و انبیاء را داریم که توسط آنان آموزش از طریق وحی تا زمان پیامبر آخر ادامه مییابد. این را هم بگویم که به خصوص انبیاء اولوالعزم دورانساز، حاوی دو پیام بودهاند:
1- پیام محوری توحید که همواره خود را عبد و بنده پروردگار میدانستند.
2- این دسته از انبیاء دارای یک پیام دورانی نیز بودهاند. پیام دورانی متناسب با آن محلی است که میزبان وحی است. هر قومی به دلیلی انحراف از معیار پیدا کردند. 18/26 قوم لوط انحراف جنیستی پیدا کردند، قومی نیز کمفروش شدند، قوم دیگر متقلب شدند، آن پیامبری که میآمده تا پیام وحی را برساند برای پرستش خداوند یکتا برساند، قرار بوده که یک پیام دورانی نیز بیاورد تا انحراف معیار انسان را از فطرتش جلوگیری کند. لذا این دسته از آموزشها مداوم ومستمر بوده است. خود کتاب آخر هم درحقیقت کتاب تجهیز است تا به این طریق همه کسانی که میخواهند رونده باشند از این کتاب بهره ببرند. کتاب آخر هم مانند کتابهای دیگر در زمینه فلسفه تاریخ و تبیین جهان آموزشهای جاویدان دارد به علاوه آن که هر فرد که آن را بخواند میتواند در حد درک و توان خویش، مخاطب وحی موجود در قرآن نیز قرار بگیرد. یعنی به آنگونه نیست که تنها یکبار به ذهن پیامبر متبادر شده وحی سرآمد. خیر هر شخصی میتواند رابطهای برقرار کند و در حد نیاز خود از آن الهام بگیرد.
وجه دیگر نیز این است که الهام خداوند به انسان همواره پابرجا بوده است. ادیسون جملهای دارد که میگوید نبوغ از یک درصد الهام و 99 درصد عرق. این جمله خیلی جالب است. یعنی استارت آن الهام و منشأ آن خدا است، عرق همه به مفهوم آن انسان عاشقی است که برای رسیدن به هدف خودش عرق میریزد.
در این جا باید اضافه کنم که تجهیز وجهی ار ربوبیت و رفاقت خداوند با انسان است، ربوبیت یک واژه با ابعاد مختلف است به نحوی که از پدری خدا گرفته تا رفاقت، ولایت ( نه به معنای ولایت فقیه بلکه به معنای رفاقت خدا با ابناء و کسانی خداوند آنها را خلق کرده است) و... در آن مستتر است. بنابراین سنّت پروردگاه تجهیز است و در هر مرحلهای که قرار انسان به دوران نویی وارد شود، خداوند انسان را مجهّز میکند. پس مجهّز شدن به کیفیت نو برای ورود به دوران نو یک اصل غیر قابلتردید است.
حال سنّت بشر چیست؟ آیا سنّت بشر جدای از سنّت پروردگار است یا همزاد با سنّت پروردگار است؟ بشر نیز سنّتش این است که قبل از ورود به مدارهای نو و عرصههای کیفی، همواره خود را مجهّز میکند؛ هم به لحاظ عملی و هم به لحاظ نظری. لذا بشر فراز به فراز قبل از آن که در هر مرحلهای به دوره جدید ورود پیدا بکند خود را مجهّز کرده است. در دوره غارنشینی، بشر چوب تراشید تا بتواند به عصرشکار وارد شود. در دوران شبانی حیوانات را مهار و اهلی کرد تا بتواند دوران شبانی را رقم بزند. در دوره کشاورزی بذر را اختراع کرد و ویژگیهای گیاهان را شناخت و از گذر آن توانست زمینهای کشاورزی را آماده کند.
در دوران گذاری که میخواست از دوران کشاورزی به دوران فنی وارد بشود اقدام به ایجاد و کشف صنایع دستی کرد و سپس وارد دنیای صنعتی و دورانهای تکنولوژی شد. از این رو مشاهده میکنیم که سنّت بشر نیز سنّت تجهیز است. خانم خوارزمی در تقسیمبندی خود ذکر میکنند که از زمان کتابت بشر 4هزار سال میگذرد. ایشان میگوید اگر عمر مفید هر نسل دورانساز را 80 سال تعریف کنیم، بشر از ابتدای کتابت تاکنون 50 نسل 80 ساله را تجربه کرده است. و این دو نسل اخیر که 160 ساله اخیر جهان رقم زده است، بیشترین سهم را در ساخت و ساز شرایطی را که ما به ارث بردهایم داشتهاند. از این رو مشاهده میکنیم که روند تجهیز در این 200 سال اخیر بسیار بیشتر شده است. بشر برای عبور از قرون وسطی و رهایی از چنگال کلیسا نیز به ادبیات نو، فلسفه نو و... تجهیز شد تا توانست به دوران جدید پای بگذارد. این سیر به عنوان سنّت بشر در ایران نیز طی شده است. در ایران ما نیز ملکمخان، آخوندف، سیدجمالالدین اسدآبادی، میرزا آقاخان کرمانی، در کنار اینها اصلاحطلبان درون حاکمیت مانند مستشارالدوله امیر نظام گروسی و امینالدوله آمدند. سلسله روشنفکران تبریز مانند دواچی، ناطق، تربیت و... پا به عرصه وجود گذاشتند. از اینرو در ایران چهل سال قبل از مشروطه، سیر تجهیز در ایران طی شد و به همراه آن آرمان مشروطه یعنی رفع مطلقیت و استقرار مشروطیت شکل گرفت. ده سال قبل از مشروطه تا ده سال بعد از مشروطه هشتاد رساله در ایران نوشته شد. این رسالهها بعلاوه آثار و دستنوشتهها و محاورات اصلاحطلبان درون و بیرون حاکمیت شرایطی را به گونهای فراهم کرد که عروسی مشروطیت و جمهوریت برای ایرانیان مهیا شد. جشنی که از اروپا آغاز شده بود و سپس به ژاپن و در نهایت به روسیه و عثمانی و در آخر به ایران رسید.
به آیه 122 در سوره توبه «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتفقّهواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» کمتر عنایت میشود. این آیه بسیار کیفی است. پیامبر برای یکی از جنگها فرمان بسیج داد. چند نفری تمکین نکردند. میگویند ما به جنگ نمیرویم زیرا ما میخواهیم به کار فکری بپردازیم و در دین تفقّه بکنیم. پیامبر راضی نمیشود و مجدداً فرمان اعزام همه به جنگ را میدهد، آنها نیز مجدداً تمکین نمیکنند. به دنبال این موضوع آیه تفقّه نازل میشود. میگوید الزامی نیست که همه باهم به جنگ بروند. بگذار هستهای تفقّه در دین کنند ( تفقّه مانند شخم زدن است و در حقیقت مجادلهای است برای فهم جدید) تا بقیه که از جنگ بر میگردند، اقدام به آموزش آنان کنند تا از این طریق جامعه تحول یابد. این آیه نشان میدهد که سنّت تجهیز جا به جای قرآن وجود دارد. مشورت نیز برای تجهیز بشر است. بنابراین سنّت خدا ( به عنوان سنّت اصلی )سنّت خلق جدید است و سنّت بشر( به عنوان سنّت فرعی) نیز سنّت نو به نو شدن است.
حال باید بپرسیم چرا ما دراین شرایط گرفتار آمدهایم؟ به این دلیل است که ما سنّت تجهیز را به فراموشی سپردهایم. در ایران نیز هرگاه به تجهیزی متوسل شدهایم، تحولی ایجاد شده است. تجهیز یک دهه قبل از مشروطه به مشروطه منجر شد. تجهیز دهه 20 که به نهضت ملی شدن نفت منجر شد. تجهیزهای دهههای 40 و50 به انقلاب منجر شد. تجهیز دهه 60 و70 هم حرکت موسوم به اصلاحات درآمد. حرکت موسوم به اصلاحات نیز زمانی توقف کرد که جانمایه خودش خشکید. به عبارت دیگر سرکوب کوی دانشگاه، ترورها، و قتلهای زنجیرهای پایان اصلاحات نبود.
در تمامی جهان کسانی شرایط را به پیش میبرند که سیر تجهیز را طی کرده باشند. غیر ممکن است اتفاق مثبتی روی دهد بدون تجهیز. از آنجا که جهان از روی تصادف به وجود نیامده، از همین رو تحول هم از روی تصادف ایجاد نشده است.
اما آنچه در ایران روی داده، جریان معکوس سنّت خداوند و سنّت بشر است. روشنفکری ایران به ویژه روشنفکری مذهبیاش تا زمانی که کار میکرد، جهان نو میساخت، در دهه 20 مثلث پاک نهادی از بازرگان، طالقانی، و دکتر سحابی تشکیل شد. آقای طالقانی در قرآن غور کرد و حرف برای گفتن داشت که بر اساس آن نسل نویی را تربیت کرد. مهندس بازرگان در حد فهم خویش بر اساس رشته تحصیلیاش که ترمودینامیک بود به تبیین جهان پرداخت و کتابهای راه طی شده، عشق و پرستش و ذره بیانتهاء محصول کار ایشان است. دکتر سحابی هم درحد توان خویش زیست جهان را توضیح داد و آن را در کتاب خلقت انسان و مابقی مقالههایش تبیین کرد. مرحوم نخشب در حد توان خویش گراره تلفیقی سوسیالیسم و توحید را مطرح کرد. بعدها در نسل نو حنیفنژاد ظهور کرد. او با همه جوانیاش گزارهای برجای گذاشت که بسیار ماندگار است. وقتی که برای آغاز جنگ مسلحانه به او فشار میآوردند، ( چون جریانی در کردستان دست به اسلحه شده بود) او سخن بسیار کیفی را مطرح کرد. او گفت برای آن که یک سانتیمتر خاک در کف اقیانوس رسوب کند، یک میلیون سال زمان لازم است. طبیعت پرحوصله است و با حوصله خود را تجهیز میکند، ما هم باید پرحوصله باشیم و با حوصله باید خود را تجهیز کنیم. اما الان صلاحیت لازم را کسب نکردهایم. آنان به مدت 10 سال کار فکری کردند، جهان را تبیین کردند و براساس آن کتابهای جهان سهعنصره، دینامیسم قرآن، شناخت، راه بشر راه انبیاء را منتشر کردند و به اینگونه خود را مجهّز کردند تا به سرفصلی برسند. بعدها شریعتی آمد و دیگرانی آمدند که این نقض تجهیزسازی را ایفا کردند از جمله دکتر پیمان، مهندس صحابی، آقای میثمی در حد تجربی، و دیگران نیز هریک به اندازه سهم خویش به این فرآیند تجهیز کمک کردند.
ضعف جریان روشنفکری
این که جریان روشنفکری در حال حاضر محلی از اعراب ندارد و نمیتواند موفق بشود و قادر نیست دوران بسازد محصول این است که سیر تجهیز را طی نمیکند. در ایران نیز تا زمانی که روشنفکری مذهبی در موضع تولید بود، دوران نیز نو به نو عوض میشد. با همه سرکوبگری که شاه داشت مجبور بود جریانهای تحولخواه را مورد ملاحظه قرار دهد. البته سرکوب کرد ولی نمیتوانست آنها را نادیده بگیرد. این در حالی است که جمهوری اسلامی به راحتی دیدگان خود را برروی جریانهای موجود میبندد. از این رو باید بپرسیم ما چه چیزی را برای عرضه داریم تا چشمی را خیره و ذهنی را متوجه خودمان کنیم. به عبارت دیگر هنگامی که میگویند اپوزیسیون ایران یک مینیبوس هستند، یا هنگامی که وزیر اطلاعات میگوید اصلا قابل اعتنا نیستند، البته بخشی از واقعیت است چون حرف جدیدی برای گفتن ندارند. ببینید در حال بخشی از نسل نو و جوانان جذب بسیج، بخشی جذب رضا پهلوی، و بخشی نیز جذب گلدکوئیست و بخشی جذب ماهواره و اینترنت میشود. بنا براین نسل نوخواه توزیع میشود. اکنون ما در این فرآیند جذب و تجهیز چه نقشی داریم؟ هرجا که نگاه میکنیم، آدمهای تکراری میبینیم، یعنی در خودمان هستیم. زیرا نتوانستیم الگوی جدیدی را ارائه کنیم. از این رو میتوانیم بگوییم که سنّت روشنفکری دینی در این ربع قرن اخیر از سنّت تجهیز فاصله گرفته است. البته در اینجا باید بگذریم از خرده چیزهایی که تولید میشود که جنبه دورانسازی ندارد. آثاری در دست نیست که همهخوان باشد مانند راه طی شده بازرگان و اسلامشناسی شریعتی. آثاری وجود ندارد که نکتهای به جامعه بدهد و در همه شرایط فکر افراد را مشغول به خود سازد. اکنون روشنفکر مذهبی موضع شده و به مدار توزیع رفته است. شما رابطه روشنفکر مذهبی را نهضت ترجمه و اینترنت قطع کنید و سپس ببینید چه اثر ویژهای برای عرضه دارد تا ذهن را تکان بدهد و الگوی زیست ایجاد کند؟ از اینرو جریان روشنفکر از جمله روشنفکری ملی-مذهبی، بیشتر جریان موزع است. جریان مولد نیست. لذا ضرورت ویژهای برای تمرکز روی تجهیز وجود دارد و به ایجاد نوآوری و ایده نو، سازماندهی نو، و روشهای نو نیاز داریم. برای این موضوع نیازمند مسئلهشناسی هستیم. مجموعه بحث حاضر نشان میدهد که ما هم از سنّت خدا و هم ازسنّت بشر فاصله گرفتهایم.
پینوشت
--------
*متن سخنرانی هدی صابر در جمع فعالان سیاسی- اجتماعی در منزل دکتر حبیب الله پیمان.
منبع: سایت روز- اینترنت
نظرات